: منوي اصلي :
: درباره خودم :
: لوگوي وبلاگ :
: لوگوي دوستان من :
ادامه مطلبم از وبلاگ پری برای پریدن:
www.pareparvaz58.parsiblog.com
فکر کردی فاتحه خالی و خرما و غذا و احسان می تونه اموات رو نجات بده ....اون لبخند ها معنی داره ..یعنی زحمت نکش ..این یارو بارش رو بسته ..هر چی بوده آورده ..شما دستتون کوتاهه ...چقدر خوبه به فکر خودمون باشین .چقدر خوبه قبل از اینکه بمیریم زنده بشیم .یاد روایتی از حضرت عیسی (ع) افتادم که می فرمودن : کسی که دوبار در عمرش متولد نشه هیچوقت ملکوت آسمانها رو نمی بینه .یکی تولد از رحم مادرشه و دیگری تولد از رحم زندگی..اکثر ماها فقط همون یه بار اول رو به دنیا اومدیم و بعد در حال جان کندن تدریجی بودیم تا که دیگه تموم شدیم و خاموش. پیغمبر خودمون فرمودن : الناس نیام فاذا ماتوا فانتبهوا..مردم در خوابند و وقتی زمان مرگشان رسید و مردند تازه بیدار می شن.تازه ندیده ها رو می بینن .تازه نشنیده ها رو می شنون .تازه چشمشون باز می شه .تا زنده بودن نان و آب و شکم و شهوت چشم شون رو بسته بود .
یادمون باشه که باید زیاد از مرگ یاد کنیم .اکثروا ذکر هادم اللذات:از لحظه مرگتون که ویران کننده دنیای آباد لذات دنیوی تونه زیاد یاد کنید.
دیدین چه خبره اونور پرده :
اشاره آخر:
آدم ها یه باره نمی میرن .مردن تدریجیه .وقتی کسی از دنیا می ره بدن سخت باور می کنه فراق روح رو .تا چند روز موها رشد می کنن .ناخن رشد می کنه ، پوست در مقابل خاک شدن مقاومت می کنه .پدر خانومم می گفت قبل از انقلاب در روستایی کسی به قتل رسید و خاکش کردن روزها گذشت و دستور نبش قبرش اومد برای اینکه پزشک قانونی مشکوک بود به ماجرا .اونهایی که دیده بودن براش نقل کرده بودن که دیدیم وقتی جنازه رو بعد از روزها از قبر بیرون آوردن بر خلاف روز دفن که مویی بر صورت میت نبود ریش تمام صورتش رو گرفته بود .من می خوام بگم جوون باشیم یا پیر، دختر باشیم یا پسر، پولدار باشیم یا فقیر ، ادعا داشته باشیم یا نه،حزب اللهی باشیم یا رپی ، بالاخره یه روز باید بریم اون خونه تاریکی که جای تکون خوردن نداریم ..تاریک و تنگ و بی همنفس ... و تموم نقشه هایی که کشیده بودیم تمومه .
اما یه در هنوز تا زنده ایم بروی ما بازه .دری که هیچ کسی رو ازش نمی رونن.
یاد اون جوونی افتادم که زمان پیغمبر لحظه های جان دادنش مادرش رو صدا زد که مادر بیا دارم جون می دم ...گفت مادر یه وصیت دارم .تا زنده بودم برای خدا بندگی نکردم .گناه ام از کوهها بزرگتر و سنگین تره .برای خدا گردن کلفتی کردم .هر چه او گفت نکنین کردم .هر چه گفت بکنین نکردم .مادر دارم جان می دم ولی تازه فهمیدم چه خبره .دارم آثار و علایم موت رو می بینم .صدای پای ملک الموت رو می شنوم .. من که مردم و از دنیا رفتم طنابی بیار و دور گردنم بنداز و منو تو حیاط خونه بکش و بچرخون و بگو خدایا این همون جوون خیره سر گردن کلفته که ادعاش می شد .ببین چقدر ذلیله .نمی تونه کاری برای خودش بکنه ..و....این همونیه که وقت نماز مستی میکرد و عربده می کشید ..این همونیه که ....
مادر نمی تونست ولی وصیت بود .طناب رو همراه اشک چشماش به گردن پسر از دنیا رفته اش انداخت . آماده شد .دستهاش می لرزید و زیر لب هی می گفت خدا.....
قدم برداشت .تا شروع به کشیدن بدن پسرش کرد ندایی اومد :...ای زن رها کن بنده منو ...اذیت نکن رفیق منو ...درسته یه عمر بندگی نکرده برام ، اما راضی نیستم ذلتش رو ببینم ...اونقدر کریم هستم که بخاطر دل شکسته جوون ات در لحظه های آخر عمرش ببخشمش ...دوست منو رها کن ..بخشیدمش ..بدنش رو نکش روی زمین ....
التایب من الذنب کمن لا ذنب له...پیغمبرش هم فرمود هر کس از گناهش توبه کنه انگار اون گناه رو مرتکب نشده...یعنی خدا ستار العیوبه و می پوشونه روی اعمال گذشته رو ..یعنی تولد دوم ..از رحم زندگی ...یعنی فرار از مردگی . یاد حدیث امیر المومنی افتادم که فرمود کریمی خدای ما تا این حده که وقتی بنده ای توبه می کنه حتی فرشته ای رو که مامور ثبت گناهانه حافظه اش رو خدا پاک می کنه و یادش نمی آد گناه بنده رو .
یادم افتاد لحظه آخر نوشتنم دلم رو گره بزنم به پنجره های رجب قشنگ خدا ..رجب قشنگی که ماه استغفار و توبه پذیریه و مثل اون عبد سرتا پا گناه صدا بزنم :
یا ستار العیوب...یا غفار الذنوب..یا خیر الساترین و یا ارحم الراحمین ....
انا عبد ک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین
التماس دعا
نوشته شده توسط :